دبدم که نوشته بودند:

سخت است فهمانيدن نکته اي به کسي،
که منفعت او در نفهميدن است!!

تا اينکه کار از ديدن گذشت،

مصداق بارز و کاملش را ايم روزها به چشم ديده ام./
مردماني پر ريا که پاياني نيست بر دورويي و نيرنگشان.
ايکاش روزگار،روزگار قديم بود،
روزگاري که آدمهايش دروغ نمي گفتند،
کلامشان پر بود از صداقت و درستکاري
و رفتارشان براي رضاي خدا بود و بس. نه بنده خدا
چه شد که چنين شد؟
چه شد که به اينجا رسيديم؟
واقعا خسته نشديم از بندگي قلم به دستان؟
خسته نشديم از بندگي اين ميزپرستان؟

کاش ما انسانها هنوز بنده خدا بوديم، نه برده بنده خدا

بيائد به نفهم ها احترام نگذاريم


 


______________________


از سري يادداشتهاي من


 


بيست و پنجم / آذر / نود و پنج


 


امير اميري


 


_____________________






مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بلاگ سایت24 اسکول علی معلم پنگوئن خانم :) John ایمان-توکل-استقامت Ashley و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد # یک غزل احساس تخته نرد و بازي حکم آنلاين با پول واقعي خاطرات روزانه من